صحبت های اسماعیل خوئی در رادیو صدای آمریکا درباره جنبش بر آنم داشت تا نکته ای را به یاد ایشان و دیگر هم کیشان این نحله فکری بیاورم. او - با تمام احترامی که به عنوان نویسنده و محقق برای ایشان قائلم - متاسفانه همچنان در هزارتوی جدل های روشنفکری قبل از انقلاب خود سرگردان مانده است و هنوز نتوانسته است باور کند که نمی توان با رادیکالیزاسیون های احمقانه تشکیلات چریکی به منزل مقصود رسید.
به تصور ایشان درد این جنبش اینک حضور افرادی مثال مهدی کروبی و میرحسین موسوی است که هنوز فریاد بازگشت به قانون اساسی را سر می دهند و اگر نباشد چنین شعارهائی، توده های مردم براحتی پرچم انقلاب در دست می گیرند و تمام قلل تحجر را فتح می کنند! تو گوئی دلیل و علت اصلی سکون و سکوت چند ماهه جنبش اعتراضی هم اینهائی هستند که نام رهبری نهضت را مثل نشان ژنرالی بر شانه های خود نهاده اند که با رفتار محافظه کارانه خود از انفجار جامعه جلوگیری کرده اند.
من نمی دانم این تفکرات چگونه در ذهن این دور اندیشان دور مانده از مفاهیم جنبش سبز رشد یافته است که با تعویض رهبری جنبش می توان به نتایج بهتری رسید. از کجا و با کدام قراین متقن به این نتیجه رسیده اند که ترمز اصلی حرکت اعتراضی این دو تن - که با احتساب سید محمد خاتمی به سه تن می رسند - هستند که هر آنی که مجالی می یابند شعر عبور از رهبری سر می دهند یا جنبش سبز را به "رنگین کمان" نعبیر می کنند که مباد نام سبز در ذهن مردم بی اذن و اجازه آنان بماند!
دیگر هر ذهنی که اندکی از ذکاوت بهره برده باشد می داند که بجز عبور پله پله از نردبام نمی توان بطور معمول به بام رسید. حال اگر در شرایط موجود کشور این پله اول دولت احمدی نژاد است گناه رهبران چیست؟ چرا در حالی که هنوز پایه های حکومت فاسد احمدی نژاد سست نشده این آقایان مشتاقانه انتظار ریشه کن شدن حکومت اسلامی به تمامی را دارند؟ آن هم با خون و جان جوانان مردم؟!
تجربه یک سال گذشته به وضوح به تمام جهان نشان داد که این دولت به آسانی و ارزانی قصد واگذاری قدرت را ندارد و این نکته را مردم این کشور با گوشت و خون و خود به خوبی درک کرده اند، به همین دلیل است که هوشمندانه دویدن در خیابان ها با دست خالی را با بازی متفکرانه رهبران خود تعویض کرده اند. رهبران نیز بخوبی انتظارات جامعه را پاسخ داده اند و تصمیم خود را برای رسیدن به هدف گرفته اند. سخنان آنها کاملا متمرکز بر حذف احمدی نژاد شده که می تواند هدفی در دسترس باشد. این گام اول درست مثل فتح سنگر اول است که انرژی و هزینه فراوان می طلبد، ولی پس از آن می توان به فتح گام به گام دیگر سنگرها امید بست. هیچ راه میانبر دیگری هم وجود ندارد که آقایان دل به آن خوش کنند. از سوی دیگر در سخنان موسوی و کروبی به روشنی تصمیم و نظر جمع ارجحیت دارد، تا آنجا که قانون اساسی نیز به عنوان موضوعی که می تواند به رای عموم گزارده شود مطرح شده است. پس چرا در این موقعیت که حتی هیچ آلترناتیو مناسبی رخ ننموده باید دل به سخنان واهی آنچنانی دهیم و فراموش کنیم که هنوز افرادی هستند از بدنه همین حکومت که با ما همراهند، ولو موقت.
بنده به آقایان توصیه می کنم بهتر است بجای کوک کردن ساز مخالفت با جمعیتی که منفذی برای حرکات اعتراضی خود یافته اند بیایند و بر هدف اصلی - فارغ از اینکه چه کسانی با چه سبقه تاریخی درد دل مردم را در کشور فریاد می زنند - که همانا باز گرداندن آرا مردم به صاحب واقعی آن است متمرکز شوند تا ازاین رهگذر شاید نتیجه ای امیدبخش حاصل گردد. برای گام های بعدی هم - اگر اعتقاد به خرد جمعی دارید - اجازه دهید تا جمع انتخاب خود را انجام دهد. این به صلاح شما و ما در هر دو طرف است.
خیلی خوب بود.
پاسخحذفاگر من هم میخواستم در مورد اعتراض ها بر علیه جنبش بنویسم ، دقیقا همین مطالب را مینوشتم. باز هم سپاس از هوش سیاسی و اجتماعی شما